خواجه بشیر احمد انصاری
تاریخ: 17 سنبله 1398 – 8 سپتامبر 2019
در تاریخ مسلمانان ما با اصطلاحات مختلفی روبهرو هستیم که بر زمامداران جامعه اطلاق گردیده است. نخستین لقبی که اولین زمامدار جامعهی اسلامی پس از پیامبر اکرم به آن نامیده شد، خلیفه بود که دستگاه سیاسی آن را خلافت مینامیدند. خلیفه از ریشه «خلف» اشتقاق یافته و به کسی اطلاق میگردد که اموری را پس از فرد دیگری برعهده گیرد.
پس از خلیفه، اصطلاحات دیگری که رواج یافت، لقب «امیر» و «امارت» بود. این لقب هم مدتی معمول بود، بدون آنکه الزامی شرعی در استخدام آن وجود داشته باشد.
باز اصطلاحات «سلطان» و «سلطنت» روی کار آمد که بزرگترین نظریهپرداز فقه سیاسی مسلمانان، ماوردی، کتابش را به نام «احکام سلطانی» مسما نمود. واژهی «ملک» که دستگاه سیاسی آن را «مملکت» نامند، هم از گذشتههای دور کاربرد داشت که آن هم عین مفهوم سلطنت را افاده میکرد. جالب اینکه سلطان محمد فاتح، همان مردی که استانبول را فتح کرد، گاهی خودش را «قیصر» هم مینامید و هیچ دانشمندی با این لقب او مشکل نداشت.
در جهان کنونی اسلام ما هم «سلطنت» داریم، هم «مملکت»، هم «مشیخت»، و هم «ریاست جمهوری» که هیچگاهی ما شاهد جنگ واژهها نبودهایم، تا جایی که داعش هیچ یک از اصطلاحات بالا را نپسندید و خودش را «دولت» نامید.
از دید من آنچه در این میان مهم بوده، تحقق عدالت است، نه این اصطلاح و یا آن لقب. عدالت جوهر نظام اسلامی را تشکیل میدهد و اگر این عنصر از میان برداشته شد، در آن زمان اگر زمامدار جامعهی خویش را «نبی» هم بنامیم، سودی نخواهد داشت.
جمهوریت دارای دو اصل است که یکی موروثی نبودن نظام است و دیگرش نقش آرای مردم در انتخاب زعیمشان؛ دو اصلی که با جوهر دین از یک سو و بدیهیات منطق انسانی از سوی دیگر همنوایی داشته و مظهری از مظاهر عدالت به شمار میرود.
چسبیدن به اصطلاح «امارت» چیزی جز بهانه برای کندن بیخ و بنیاد دولت و نظام با بلدوزر واژههای بشری نیست، تا راه را برای پیاده ساختن نظام جباریت و فرهنگ چراگاه و «مدیریت کیبلی» آماده ساخته و تجربهی طولانی و مثبت بشر را در زمینهی مدیریت سیاسی مصادره نمایند.
حبیبالله قاآنی سالها پیش گفته بود:
حال مسما بگو ز تسمیه بگریز
حل معما بکن ز تعمیه بگذر