بشیر احمد انصاری

:: پایگـاه نشــــر آثار و افکــار ::
دکتر خواجه بشیر احمد انصاری
آن سوی بام
مقاله‌ها

آن سوی بام

خواجه بشیر احمد انصاری

تاریخ: 29 جدی 1398 – 19 جنوری 2020

نشر شده در روزنامه هشت صبح

در این چند دهه اخیر که جنگ و هجرت پای مردم‌مان را به کشورها و جوامع گوناگونی کشاند، شاهد سنت‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی بوده‌ایم. در این میان من خودم به ده‌ها کشور اروپایی، امریکایی، آسیایی، افریقایی، اسلامی و غیر اسلامی سفر کرده و هنگام بازدید از هر کشوری، ضمیر ناخودآگاهم به مقایسه‌ی آن جوامع با جامعه ما پرداخته است.

در جریان این سفرها دریافته‌ام که جامعه ما از بسته‌ترین و سنتی‌ترین این جوامع بوده است. در پهلوی این، هم‌چنان دریافته‌ام که مردم ما بیش‌تر از هر ملت دیگری از گرسنه‌گی جنسی رنج می‌برند که شواهد عینی فراوانی این ادعا را ثابت می‌سازد.

چند سال پیش با یکی از دوستان در یکی از رستورانت‌های شهر نو کابل، جایی که باید مظهر فرهنگ و تمدن این کشور باشد، نشسته بودیم. در آن لحظاتی که در آن‌جا بودیم متوجه شدیم که تنی چند از جوانان در کنار راهرو نشسته و هر زن و دختری را که از آن مسیر می‌گذشت، با کمره چشمان از حدقه برآمده‌ی‌شان «زوم» می‌کنند، و همین که قربانی از دیده‌ها پنهان شد باز دنبال قربانی دیگری را می‌گرفتند. این سیناریو در هر شهر این کشور در حال تکرار است و برای بازیگران آن مهم نیست که این زنان با حجاب‌اند و یا بی‌حجاب، نقاب دارند و یا چادری.

عدم رعایت آداب عمومی در یک جامعه و به ویژه جامعه‌ی اسلامی کاری نیست که بتوان از آن دفاع نمود، ولی پرسشی که مطرح می‌شود آیا ما می‌توانیم با بستن هرچه بیش‌تر این جامعه بسته، رویای «مدینه فاضله»مان را تعبیر نماییم.

حضرت مولانا، هشت قرن پیش، سخنی گفته که تا هنوز تازه‌گی دارد. او در «فیه مافیه» می‌گوید: «هر چند زن را امر کنی که پنهان شو، و را دغدغه خود را نمودن بیش‌تر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن بیش‌تر گردد. پس تو نشسته‌ای و رغبت از دو طرف زیادت می‌کنی و می‌پنداری که اصلاح می‌کنی، آن خود عین فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی و نکنی، او بر طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور و اگر به عکس این باشد، باز هم‌چنان بر طریق خود خواهد رفتن، منع جز رغبت را فزون نمی‌کند.»

 این آتش سوزان جنسی که از هر سو زبانه می‌کشد، و این سنت تهوع‌آور بچه‌بازی که در جامعه‌ی ما عام شده و صنعت اجتماعی منحصر به فرد ما محسوب می‌شود، آیا زاده چنین قوانین اجتماعی نیست که مولانا به آن اشاره کرده است؟

اگر مشکلات و نابسامانی‌های پیچیده اجتماعی را کسی می‌توانست با فرمان و فتوا چاره سازد، امروز چیزی به نام مشکل اجتماعی وجود نمی‌داشت.

ما پیوسته از آن سوی بام افتیده‌ایم!

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *