خواجه بشیر احمد انصاری
تاریخ: 1 سرطان 1399- 21 جون 2020
یکی از حوادثی که کمتر کسی در کشور ما از آن اطلاع دارد، خلافتی است که در سال ۱۹۹۳ میلادی در شهر پشاور پاکستان اعلان گردید.
قصه از آنجا آغاز شد که پس از حکومت داکتر نجیب و روی کار آمدن دولت مجاهدین، روزی پنج تن از مجاهدین عرب در شهر پشاور با هم گفتوگویی داشتند و در پایان صحبت به این نتیجه رسیدند که چون تأسیس خلافت، واجبی دینی است، و چون امروز هیچ دولتی به نام خلافت در روی زمین وجود ندارد، و برای تعیین خلیفه، فقها رأی سه، یا چهار، و یا پنج تن از اعضای حلوعقد را شرط دانستهاند، پس ما پنج تن که بدون شک از اهل حلوعقد به شمار میرویم، باید شخصی را از میان خودمان به عنوان خلیفه برگزیده و به او بیعت کنیم.
در میان آن چهار تن محمدعيسی رفاعی فلسطینی که خود قریشی بود و چند سالی را در دانشگاه مدینه هم گذشتانده بود، به عنوان خلیفه و شخص دیگری به نام ابوعثمان فلسطینی که خود تابعیت امریکایی داشت به عنوان معاون او انتخاب گردید. آنها رفتند و ساحهای را در پشاور خریداری کرده و خلافتشان را در آنجا اعلان و از همه عربهایی که در پاکستان میزیستند، خواستند تا به «خلیفه مسلمانان» بیعت کنند؛ در نتیجه گروه بزرگی به دعوت ایشان لبیک گفتند و بر شمار پیروان خلافت افزوده شد. مرحله دیگر، ارسال نامه و «طلب نصرت» از پادشاهان و رهبران جهان اسلام بود که آن هم به خوبی و موفقیت انجام شد.
چندی نگذشته بود که میان خلافت نوبنیاد و یکی از خانهایی که در همسایهگی «دارالخلافة» زیست مینمود نزاع و کشمکشی صورت گرفت و خلیفه و خلافت او در برابر خان و قبیلهی او شکست خورد، و خلیفه مجبور گردید تا پایتختش را از «علاقه غیر» صوبه سرحد پاکستان به ولایت کنر افغانستان انتقال دهد.
جناب خلیفه چند روزی در یکی از کوههای کوزکنر حکومت نواخت و از بنلادن و ملا عمر هم طالب بیعت شد، ولی سر انجام و بنا بر ضربالمثل معروف که میگوید «دیوانه بگریز که مست آمد» دستگاه آن «خلافت» در برابر سپاه امیرالمومنینی که کمتر از او نبود، شکست خورد و اعضای دارالخلافة یا کشته شدند یا زخمی گردیدند یا توبه کردند و یا هم پا به فرار نهادند.
جناب خلیفه که از پیروانش خواسته بود تا پاسپورتهایشان را آتش بزنند، خودش با استفاده از پاسپورت خارجیاش به لندن تشریف برد و در سال ۲۰۱۴م چشم فرو بست و خلیفهای که با اشک شوق آمده بود، در منجلاب سفاهت رفت، و مرگ او نقطهای شد بر پایان یکی از داستانهای دنباله دار خلیفهتراشیهای کودکانه در جهان اسلام.