خواجه بشیر احمد انصاری
یكی از وجوه اساسی انسان كه او را با سایر موجودات متفاوت میسازد، حق و استعداد «انتخاب» است كه در وجود او بودیعت گذاشته شده و یكی از مظاهر آزادی او بشمار می رود. انسانها در همه عرصه های زندگی از این موهبت سرشار فطری استفاده نموده و جلوه های این عطیه بزرگ الهی از كوچكترین تصمیمها گرفته تا مهمترین و سرنوشت ساز ترین آنها در وجود آنها بازتاب می یابد. این حق و استعداد بزرگ امروز زیر بنای حاكمیت دولتی، پایه مشروعیت سیاسی و مایه مقبولیت اجتماعی قرار گرفته و در جه التزام بدان معیار پیشرفت و توسعه جوامع قرار داده شده است.
در این عصری كه اندیشه سیاسی بشر بلند ترین پله های خود را می پیماید، خود رایی ، انحصار ، تفوق طلبی و تمركز قدرت جزء مواریث دوره هاى انحطاط بشمار آمده است. و در چنین عصری سوال در این نیست كه چگونه میتوان حقانیت مبدأ انسانی انتخابات را ثابت نمود؛ بلكه سوال در این است كه چگونه میتوان این حق را از شر مصادره و این استعداد را از خطر انحراف مصئون نگه داشت. چگونه میتوان از رخ دزدان رأى ، دشمنان آزادی، معلمان دروغ ، مصادره كنندگان حقوق و استاذان تقلب و ریا و نفاق، نقاب برداشت. و چطور میتوان دستكشهای مخملین را از روی مشتهاى آهنین استبداد نوین بیرون كشید. نخستین قدم در این مسیر میمون و انسانی، شناخت آسیبها (۱) و آفتهایی میباشد كه این پدیده را دچار بیماری نموده اند.
انتخابات اخیر افغانستان اگر نقطه مثبتی داشته باشد این خواهد بود كه حادثه مذكور از علل و بیماریهای فراوانی پرده برداشت. نكته مهمی كه باید بدان اشاره نمود این است كه در كشور ما فعالیت سیاسی مبنی بر قواعد و مبادی سالم دموكراتیك چه كه حتی كار سالم سیاسی را كمتر گروهی بلد است. هستند كسانی كه كار نظامی و یا كار فرهنگی و یا تلاش در جهت كسب قدرت و یا عقده گشائیهای كور و بی معنی را با كار سیاسی اشتباه میگیرند.
ذهنیت و روحیه نظامیگری از آفات كشنده دیگری است كه فضای سیاست كشور را آشفته ساخته است. در جوامع دیگر دنیا عرف بر این است كه حتى اگر هنرمندی نقش یكی از نظامیان تاریخ را در فلمی بازى میكند او را پس از ثبت فلم، تحت معالجه روانشناسان و روانپزشكان قرار میدهند تا دوباره بحالت عادی برگردد. فیلسوفی میگوید: وجود سلاح در قلب بزرگترین تمدن، انسان را از تمدن بیگانه میسازد. اینكه كدام جنگی حق و عادلانه بوده و كدامین آن نا حق و ظالمانه ، مسئله ای جدا از این بحث است. دعوای كرزی و تیم ایشان و بر چسپ زدن «جنگسالار» بر هر كه دلشان خواست هم جدا از این مطلب میباشد كه خدا كند روزی بتوانیم بیشتر روی آن صحبت نمائیم.
همه ما میدانیم كه جمع بزرگی از نامزد های ریاست جمهوری بشمول آقای كرزی و بخشی از احزاب موجود در كشور، نه چیزی را بنام انتخابات می شناسند و نه هم با وجودی كه از سی و یا چهل سال بدینسو (كار سیاسی) میكنند ولی یكبار هم آنرا تجربه نكرده اند. مشخص نبودن خطوط فكری و باور های عقیدتی و نداشتن پاسخ براى پرسشهائی كه امروز شدیدا مطرح میباشد و نداشتن برنامه و طرح و ابتكار آفت دیگری است كه نشاط از سیمای سیاسی جامعه ما ربوده است.
انتخابات یكی از مظاهر حیات مدرن سیاسی است كه قوام گرفتن دولت ملی لازمه آن میباشد. اما نظام قبیله با مقوله ملت در تضاد است. در نظام قبیله «حرف» حرف خان است. در چنین جوامعی اگر طرز دیدی مغایر با شیوه تلقی خان از دنیای سیاست و حكومت قد برافرازد، باید با آهن و آتش پاسخ داده شود. تهدید قبیله دری زی و مهمند در خوست و گردیز به آتش زدن خانه های طرفداران سایر نامزد های ریاست جمهوری و حمایت كرزی از این حماقت بدوی پرده از سنت منحطی بر داشت. سنتی كه میتواند ماده خامی شود برای تحقیقات انتروپولوژیستهایی كه در جستجوی روشها و منشهای عتیقه سیاسی چشم درد میگردند.
آرى! مؤثر ترین انگیزه ای كه اراده و انتخاب آگاهانه مردم را در جامعه ما در بند مى كشد ذهنیت بسته قبیلوی است. انسان قبیلوی نمی بیند كه كاندید مورد نظر او چه برنامه ای دارد و دارای چه پیشینه ای است، بلكه می بیند كه در بستر كدام «ایل» و «آل» و «زى» و«زاد»ـی بدنیا آمده است. جامعه ما كه قرنها در زیر ساطور استبداد داخلی و استعمار خارجى قرار داشته تا هنوز فرصت آنرا نیافته است تا (احساس مشترک) و (وجدان جمعی) خود را شكل دهد.
در جوامع دیگر هدف از تأسیس احزاب سیاسی رسیدن به مقاصد جمعی است و لى در شعور جمعی ما حزب وسیله ای است برای رسیدن بقدرت و قدرت وسیله ای است برای چپاول. آنكه راه و چاه را بلد است این چپاول را از كانال (قانون) و در پیوند با مؤسسات خارجی انجام میدهد و آنكه بلد نیست در جان مردم خودش می افتد. در جامعه ما كسی در فكر ساختن حزب می افتد كه در قدرت نیست ولی همین كه بقدرت رسید دیگر وجود حزب را چیزی عبث می انگارد. یكی از این نمونه افراد روزی كه در كرسى قدرت بود، برایش گفتند كه چرا در فكر تأسیس حزب و سازمانی نمى افتید؟ جنابعالى فرمودند: حزب براى رسیدن بقدرت است و من كه به قدرت رسیده ام نیازی به حزب ندارم. این سخن، حرف همان دیوانه را بیاد ما می آورد كه از او پرسیده بودند: پل را برای چه می سازند؟ در پاسخ گفته بود: « برای اینكه آب از زیر آن بگذرد». در عرف سیاسی ما هركه در قدرت است باید مخالف حزب باشد و هركه از قدرت افتید باید در اندیشه آن بیفتد!
چیز دیگری كه در این انتخابات بازتاب بسیار روشن یافت همان مدیریت های خانوادگی بود. تأكید بر روابط خونی و خانوادگی چه در جبهه حكومت و چه در جبهه مخالف، بیانگر بیمارى مزمنی است كه پیكر ناتوان جامعه درد دیده ما را از دیر زمانی می آزارد. در جوامعی كه از نظر فرهنگی، اخلاقی ، دینی و تمدنی عقب افتاده اند روابط خونی و خانوادگی جاى روابط تخصصی و تعهدی را میگیرد. این بیماری آنقدر فراگیر شده كه نه زعما و رهبران و رؤسای جریانهای سیاسی از انجام آن احساس شرم و خجالت میكنند و نه هم عامه مردم آنرا جرم چندان بزرگی می شمارند. در اینچنین جوامع نه تنها كه نیازی به عناصر خبیر و كاردان احساس نمیشود كه حتى وجود این عناصر خطری براى نظم موجود بحساب می آیند؛ زیرا انسان متخصص بر خلاف ساختار و اوضاع موجود ابراز نظر میكند.
در جامعه ما بیشتر شعار های سیاسی، قومی، دینی و مذهبی ای كه بلند میشود دارای اهداف و مقاصد اقتصادی و آن هم در شكل بسیار ابتدائی و بدوی آن میباشد. كسی كه در رأس امور كشور قرار دارد بجای اینكه در اندیشه تقویت پایه های لرزان اقتصاد فقیرترین كشور روی زمین افتیده اقتصاد جمعی و ثروت ملی را تقویت نماید، راه چپاول را برای اعضای خانواده و اطرافیان خویش میگشاید. غافل از اینكه هرگاه اقتصاد كشور تقویت گردید او هم بعنوان عضو این جامعه در آن سهمی داشته با خاطری آرام و وجدانی آسوده در میان هموطنانش خواهد زیست. در این سه سال اخیری كه فرصت بزرگی برای كشور ما مهیا گردید اكثریت مسئولان بلند پایه دولتی تنها در این اندیشه بودند كه از كدام راه جیبهای شان را پر از مال حرام نمایند. در عرف سیاسى بیشترین سیاستمداران ما، سیاست چیزى جز « بیان فشرده چپاول» نیست.
میگویند یكتن از سفرای خارجى نزد یكی از مقامات عالیرتبه رفته تا در مورد كمكی كه كشورش میخواست به افغانستان بفرستد گفتگو نماید ولی مى بیند بجای آنكه از این اقدام سفیر و كشور او استقبال بعمل آید از او خواسته میشود كه براى تسهیل پروسه كمك رسانی باید رشوتی براى حضرت عالی بدهند. همین سفیر خارجی جریان مسئله را بیكی از سفرای افغانستان در خارج حكایت نموده بود.
خوشحال خان ختک كه علامه اقبال- فیلسوف مسلمان شبه قاره هند- او را شاعر افغان شناس و حكیم و طبیب بیماری های اجتماعی افغانیان مینامد، این خصوصیت را در یكی از اشعار خود بصورت بسیار زیبائی تصویر نموده كه اقبال لاهوری آنرا در قالب شعر به فارسی ترجمه نموده است. او میگوید:
“اشترى یابد اگـر افغان حـــر
با یـراق و سـاز و با انبــاردر
همت دونـش از آن انبـــار در
میشود خوشنود با زنگ شتر”
در جوامع دیگر دنیا، نامزد های انتخاباتی نزد مردم مى روند ولی در كشور ما مردم ذریعه هیلوكوپترها نزد جناب رئیس جمهور آورده میشوند تا برایشان موعظه انتخاباتی ایراد نماید. گشودن (سفره های انتخاباتی) از پدیده های دیگر این انتخابات بود. عده ای از نامزد های انتخاباتی ما بجای آنكه مردم را از راه مغز و قلب شان بسوی خود فراخوانند، آنها را از طریق معده های شان بصوب صندوقهای رأی كشانیدند.
عده ای از هموطنان (دین مدار) ما را باور بر این است كه پذیرش رأى عوام الناس عین جهالت است. در نزد این دسته میتوان كلاشینكوفی را بدون كدام ضمانتی در دست عامه مردم كه آنها را (عوام كالانعام) مینامند و میدانند گذاشت ولی گرفتن رأی این عوام بیچاره برای تثبیت سرنوشت خود شان، خطر بزرگی برای دین و جامعه تلقی میگردد.
“رأى پرسى از عوام الناس عین كافرى است
رأى كالانعــام باشد نـاقض دیــن مـبین”
گروهی از این هموطنان، جنگ برای رسیدن به قدرت را (فریضه ای شرعی) تصور نموده ولی انتخابات برای رسیدن بقدرت را (بدعتی مذموم) میدانند.
دسته ای از احزاب سیاسی ما در حالی كه سه و یا چهار دهه از تأسیس شان میگذرد ولی تا نگارش همین مقاله بدون اساسنامه اند و پروایش را هم ندارند. عدۀ دیگری از هموطنان ما با همان ساختار پوسیده تنظیمی دوران (پشاور نشینی) و با طرز تلقی عصر حجر از دنیا و در پرتو ادبیات بازار قصه خوانی و فرهنگ سیاسى اكوړه ختک وارد معركه انتخاباتی شده و می خواهند با روش ارباب رعیتی و كشاندن رمه وار مردم بدنبال حضرت ارباب، چلنجهای نوین را پاسخ دهند.
فعالیت موسمی و شتابزدگی آفت دیگری است كه گریبانگیر اغلب دست اندر كاران سیاست در كشور ما شده است. عده ای از هموطنان ما با وجود اهداف و نوایای مقدسی كه دارند، فاقد برنامه ای مستمر و منظم اند. آنها همینكه موسم این انتخابات و آن انتخابات فرا رسید گویی كه یخ های وجود شان آب شده ، خون دربدن شان در جریان افتیده و دست به ایجاد ارتباط و تجمع و هیاهو و فراخوانی مى زنند؛ ولی همینكه انتخابات سپری شد، هر كدام راه خود را در پیش گرفته پی كار خود میروند.
بى اعتمادی بر ذات خویشتن و جستجوی كانالهای خارجی برای تحقق اهداف سیاسی، آفت دیگری بود كه در گذشته از شمال و جنوب دامان سرزمین ما را گرفت و امروز هم هر كه هوای حكومت به سرش میزند قبل از هر چیز دیگری پشتیبانی خارجی برای خود تدارك مى بیند. بودند احزاب و جریانهائی كه در گذشته جهت خدمت به مردم و قراردادن كشور در شاهراه ترقی و توسعه بنیاد نهاده شده بودند ولی دیری نگذشت كه در دامان این و آن سقوط نموده در نتیجه طومار شان برچیده شد. امروز بیشتر كسانی كه وارد میدان سیاست میشوند قبل از هر چیز دیگر كوشش میكنند تا سرنوشت خویش را در دم یكی از این دایناسوران بزرگ بسته و در این راه سعى مى ورزند تا از حریف پس نمانند. بی اعتمادی بر نیروی مردم خویش و همه چیز را بسته به اراده بیگانگان دانستن خطرناكترین ایده ای است كه راه را براى هر نوع وابستگی می گشاید.
من هر قدر كوشش كردم نتوانستم منطق عده ای از هموطنان را بفهمم كه میگویند: این درست است كه آقای كرزی پیشتر از اینكه نماینده داخل به خارج باشند، نماینده خارج در داخل اند، این درست است كه در دوران ایشان كشت و تجارت مواد مخدر سیر صعودی خود را پیموده است، این درست است كه در زمان ایشان رشوت به اوج خود رسیده است، این درست است كه تفاوت میان طبقات اجتماعی روز بروز بیشتر شده و زمینه هزاران جنایت و بی عفتی را در شهرها مهیا ساخته است، این درست است كه در گذشته با طالبان همكاری داشته و امروز هم میخواهند آن حیوانات بی شاخ و دم را شریک حكومت خویش سازند، این درست است كه فاشیزم سنتی و ایدیالوژیک در وجودش حلول نموده است، این درست است كه جناب ایشان نه ایدیالوژی دارند، نه دین، نه تعهد، و نه قول و قراری، این درست است كه از راه تقلب و دروغ و تزویر در انتخابات پیروزی را بدست آورده اند، این درست است كه آقاى كرزی پیش از انتخابات براى پنج سال دیگر تعیین شده بودند، ولی این هموطنان مى پرسند كه چاره چیست؟ در پاسخ باید گفت كه آیا چاره در این است كه مبلغ دوصد ملیون دالر را صرف انتخابات نمایشی و تقلبی نمود!؟ آخر این چه معنا دارد كه همه میدانیم رئیس جمهور آینده كیست ولی باز هم با شو ر و شوق این حركت را نقطه عطفی در تاریخ معاصر كشور خود میدانیم تا جائی كه آقای خلیلزاد آنرا یک تحول بزرگ در تاریخ پنجهزار ساله كشور خواند. اما از نظر من این انتخابات نقطه تحولی در تاریخ دروغ بود. دروغی كه همه از آن باخبر بودیم ولی خود را به بى خبری مى انداختیم. دروغی شبیه به دروغ ماه اپریل (2) درست همانطوری كه در مسابقات كشتی آزاد می بینیم؛ در آنجا كه هم بازیگران و هم بینندگان به یقین میدانند كه آنچه در میدان مسابقه صورت میگیرد چیزی جز تمثیل و ( اكت) نیست ولی همه از دیدن آن كیف میكنند و كف میزنند.
چاره در این نیست كه مردم را علیه دولت بشورانیم زیرا این كار ما نه، بلكه كار دشمنان وطن و امنیت مردم درد دیده آن است. چاره در این است كه باید از روی سیاستهای زیر پرده نقاب افگند و به مردم مظلومی كه از سالها بدینسو بازیچه زورمندان شده اند آگاهی بخشید؛ زیرا آگاهی كلید اصلی مشكلات جوامع بحساب مى آید.
آنچه در بالا ذكر گردید، در كنار عوامل دیگر داخلی و خارجی زمینه ساز شكست دموكراسی و انتخابات در كشور بود كه بر طومار شكستهای دیگر ملت ما افزوده شد. آنچه در افغانستان بوقوع پیوست عكس چیزی بود كه رسانه ها در گوش و مغز مردم بیخبر جهان پر مینمایند. هدف از این انتخابات در كنار آنچه در مقاله (اناتومی انتخابات افغانستان) آمد، ایجاد مشروعیتی برای آقاى كرزی بود. رئیس جمهوری كه غریزه افزون طلبی و عطش قدرت خواهی اش سیری نداشته و نفس زنان (هل من مزید) میگوید. زمامداری كه بار ها به ما فهمانده است كه به چیزی كمتر از اینكه نظرش قانون، سخنش حق، اراده اش مطلق، عقلش كامل، رأیش ثابت، تصمیمش واجب الاطاعت و وجود مباركش سایه نیرومند ترین ابر قدرت تاریخ در سرزمین ما كه هر جنبنده و خزنده ای باید در زیر آن پناه برد، قناعت ندارد.
رسالت ما اینست تا به كاوش در این تجربه پرداخته، هم از روی بیماریها و آفتهای سیاسی جامعه خویش پرده برداریم و هم دروغ رسانه هاى نیرومند خبری را بر ملا ساخته، ماهیت و(جوهر) این انتخابات و حقیقت محتویات صندوق آن را بیباكانه افشا نمائیم.
و به قول مولانای ما:
” تـا بـداند مؤمن و گــبر و یهـود
كانـدران صندوق جـز لعنت نبـود”
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی:
(۱) در باره مقوله آسیب شناسی باید گفت كه با رشد علوم اجتماعى در قرن نزدهم میلادی بهره گیری از علوم مختلف برای بیان پدیده های اجتماعی معمول گردید و بسیاری از اصطلاحات و واژههای رایج در علوم دیگر در جامعه شناسی نیز به كار گرفته شد كه از آن جمله كلمه آسیب شناسی Pathology را می توان نام برد. آسیب شناسى مفهومی است كه از علوم پزشكى به عاریت گرفته شده و به مفهوم علم تشخیص و مطالعه امراض بكار برده مى شود. آسیب شناسی در اصطلاح علوم طبیعی عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بی نظمیها در ارگانیسم موجودات زنده و در عرصه جامعه شناسى برای مطالعه و ریشه یابی بی نظمیها، انحرافات و بیماری های اجتماعی بكار میرود. هدف از آسیب شناسى سیاسى مطالعه و شناخت آسیبهای سیاسی و علل پیدایش آنها ، جلوگیری از وقوع جرم و انحراف در محیط سیاسى، به كارگیری روشهای علمی و استفاده از شیوه های مناسب برای قطع انگیزه های كجروى و انحراف در جامعه است.
(2) در فولكلور غرب معمول است كه مردم در اول اپریل هر سال دروغی مزاح گونه می گویند و می خندند که آنرا «Apri Fool» گویند.