بشیر احمد انصاری

:: پایگـاه نشــــر آثار و افکــار ::
دکتر خواجه بشیر احمد انصاری
اسلام و هویت ملی ما
کتاب‌ها

اسلام و هویت ملی ما

اسلام و هویت ملی ما

این رساله که در اصل مجموعۀ چهار مقالۀ این نویسنده می باشد، پاسخی است به کسانی که اسلام را با دیدی فاشیستی می نگرند؛ چه این فاشیستها عربی بوده اند وچه عجمی.

در مقالۀ نخست، از فعل و انفعال اسلام با هویت خراسانی؛ همان هویتی که هنگام آمدن اسلام به سرزمین ما بدان شناخته می شدیم، بحث شده است.

امروز عده‌اى از دین شعاران ما مي‌خواهند همه‌ی مرز هاى هويت ملى و باستانی ما را از بنياد بركنند و گروه ديگري را تصور بر آن است که هويت ملى يعنى رنگ غير دينى داشتن. این رساله تعارض میان این دو هویت را حل نموده و تأکید مینماید که هويت ملى به معناى هويت غير اسلامى و يا ضد اسلامى نيست، و هويت اسلامي ما نيز به هيچ صورتي با هويت ملي ما تعارضی ندارد.

امروز كه تندباد هولناك و خشنی در وزيدن است تا ريشه‌ی هر اصالتي را از خاك ميهن ما بركنده، نقش هر هويتي را از سيماي ملت ما زدوده و در نتیجه شناسنامه‌ی تاريخي ما را با خودش برده و برباد دهد، سخت نيازمند بازشناسي و بازسازي لایه های اصيل هويت خويش هستيم؛ هويتي انساني، شرقي،اسلامي، خراساني وآنچه امروز در چهار چوب کشوری به نام افغانستان شناخته می شود.

مقالۀ دوم این رساله به بررسی رابطه میان زبان فارسی (که در صدر اسلام زبان رایج در تمامی این منطقه بود) و زبان عربی پرداخته و ریشه های این پیوند را در عصر جاهلی، صدر اول اسلام، جامعۀ محمد بن عبدالله، قرآن کریم و سخنان پیامبر بزرگ اسلام کاویده است.

مقالۀ سوم به زندگی برخی از یاران حضرت پیامبر اشاره نموده است که همزمان با ظهور اسلام از سرزمین های ما به مکه، مدینه و یمن هجرت نموده و در سایۀ ادبگاه نبوت زندگی کرده اند.

واژه های خراسان، خراسانی و فارسی در این رساله بار سیاسی نداشته بلکه بیانگر هویت فرهنگی، تاریخی و تمدنی این حوزۀ باستانی می باشد. در این مقاله نشان داده شده است که پیامبر اسلام، قرآن‌کریم و همچنان تربیت یافتگان نخستین مکتب اسلام با فارسی آشنایی داشته و از عبارات و اصطلاحات آهنگین آن در محاوره‌ی روزمره‌ی خویش بدون هیچ تعصبی سود جسته‌اند.

اما مقالۀ چهارم و اخیر نقدی است بر تقریظ داکتر اکرم عثمان که برکتابی نوشته و از سلطۀ 1400 اعراب بر افغانستان یاد نموده اند.

پرسش بزرگی که این رساله بدان پاسخ داده و این پاسخ بر پایۀ شواهد تاریخی و علمی استوار می باشد اینست که آیا راستی اسلام و فرهنگ اسلامی مربوط به تازيان می شود و باز هم آیا ممکن است این دین را با ديدي فاشيستى نگریست؟

از خوانندگان گرامی و اهل تحقیق خواهشمندم تا مرا در جهت غنامندی همچو مباحثی کمک نموده، نظریات خویش را از طریق شبکه های روابط اجتماعی با نویسنده در میان گذارند.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *