فرهنگ نه تنها واژه ای فارسی بوده بلکه پیشکسوتان ادبیات پشتو نیز آن را از خود دانسته اند که به عنوان نمونه اشعاری از خوشحال
خان ختک را مثال آوردیم.
اگر خواننده ای بپرسد که ما چرا «فرهنگ» را بر «کلتور» ترجیح می دهیم، پرسشی به جا نموده است. برای پاسخدهی به این سوال لازم است تا به تعریف این دو واژه پرداخته و سپس ببینیم که این دو اصطلاح چه تفاوتهایی با هم دارند.
کلتور در اصل خویش واژه ای لاتینی بوده که کشت نمودن و زراعت کردن معنی می دهد. اما کلتور در اصطلاح به روش زندگی و هنر ها و نهاد هایی اطلاق می شود که از یک نسل به نسل دیگری انتقال می یابند.
اما واژۀ «فرهنگ» و «فرهنج» در ادبیات ما دارای معانی و مفاهیم ژرفتر و گسترده تر است. کتابهای «فرهنگ جهانگیری» ، «برهان قاطع» و «فرهنگ معین» این واژه را به چندین معنی آورده اند:
اول به معنی علم و دانش باشد،
دوم به مفهوم ادب و تربیت استعمال می شود،
سوم عقل را نامند،
چهارم كتابي را خوانند كه مشتمل باشد بر واژه ها و کلمات یک زبان،
پنجم نامی که بر زنان گذاشته می شود مانند مادر كيكاووس،
ششم شاخ درختي را گويند كه آن را بخوابانند و خاك بر سر آن بريزند تا بيخ بگيرد و باز آن را كنده به جايي ديگر نهال كنند،
هفتم کاریز آب را نیز گفته اند چه دهن فرهنگ جایی از کاریز را می گویند که آب بر روی زمین آید.
بلی، فرهنگ نام دیگرِ همان کاریز یا قنات است که مردم با کندن چاه های پیاپی و ایجاد گذرگاه های ارتباطی از راه دالانهای زیر زمینی این آب ها را از دل زمین بیرون می کشند و به جا های دور تری می برند. همان طوری که رگهای تن آدمی خون را به اندامها بدن می رسانند ؛ این کاریز ها نیز آبهای زیر زمینی را به روستا ها و کشتزارهای پیرامون آن می رسانند تا زمین و ساکنان آن را سیراب و شاد و خرم کنند.
در اندیشۀ بزرگان ما فرهنگ هم گوهر آب بشمار می رود همان گونه که جریان آب از راه دالانهای زیر زمینی باید به روستا ها و کشتزارهای پیرامون آن برسد تا ادامه زیست انسانها ، جانوران و گیاهان را فراهم آورد ؛ به همان گونه فرهنگ این عنصر اساسی زندگی انسان نیز باید در جامعه میان مردمان گسترانیده شود.
نکتۀ دیگری که قابل تأمل می باشد این است که این آب های زیر زمینی تنها با کاویدن زمین از دهانۀ کاریز بیرون آورده می شوند ؛ به همان شکل فرهنگ نیز که در نهانخانۀ تاریک هر کسی جریان دارد با کاوش و پژوهش بیرون می شود.
همان طوری که یاد آور شدیم واژۀ فرهنگ همچنان به شاخ درختـانی گفته می شود که دهقانان آن را در زیر خاک می خوابانند تا دوباره جوانه زده و شاخچه های تازه ای از جا های دیگری سر برون آورند. در اینجا واژۀ فرهنگ به ریشه هایی اشاره دارد که در تاریکی های درون هر انسانی پنهان بوده و همان گونه که با آبیاری و توجه ، می توان جوانه های نو پدید آورد و پیرامون زیست را طراوت و تازگی بخشید ؛ به همانگونه می توان شاخه های فرهنگ را در سرزمین انسان خاکی غرس نمود و سپس به تکثیر آن پرداخت.
با در نظر داشت همین معانی برین و مفاهیم متعالی بود که بزرگان ما قرنها پیش در آن زمانی که کاخ عرفان و ادبیات ما را اعمار می کردند از خشتواژۀ فرهنگ بسیار استفاده کرده اند.
مولانای بلخی در دفتر سوم خویش وقتی که از «پيدا شدن استاره موسی عليه السلام بر آسمان و غريو منجمان در ميدان» حکایت می کند، می گوید:
رايتان اين بود و فرهنگ و نجوم
طبل خوارانيد و مکّاريد و شـوم
عنصری بلخی می گوید:
تو جاه و گنج ، ز فرهنگ از قناعت جوی
چه جاه و گنج فزون از قناعت و فرهنگ
عنصری در جای دیگری می گوید:
به تدبير فرزند فرهنگســــاز
ز دستور فرزانه شد بی نياز
ناصرخسرو بلخی می گوید:
به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار
تويی در هر دو عالم گشته مختـار
فرخی سیستانی می گوید:
ای اميـر هنــر و ای ملک روز افــــــــــروز
ای بفرهنگ و هنر بر همه شاهان سالار
فرخی در جای دیگری می گوید:
نيست فــرهنگيی در آن گيـتــی
که نياموخت از شه او فــــرهنگ
شاعر دربار غزنه، حکیم ابوالقاسم فردوسی بار بار از واژۀ فرهنگ یاد می کند:
ز دانــا بپـرســيد پس دادگــــــــر
كه فرهنگ بهــــتر بود يا گهــــــر
چنين داد پاسخ بدو رهنمــــــون
كه فرهنگ باشد ز گوهر فــزون
همین سخنور در جای دیگری می گوید:
كـــه فـــــرهنگ آرايش جـــان بــــود
ز گــــوهر ســـخن گفتن آســان بود
گهر بيهنر زاد وخوارست و سست
به فـــرهنگ باشــد روان تندرسـت
در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری که آن را خمیر مایۀ شاهنامۀ فردوسی خوانند، آمده است: ” اندر ماه محرم و سال بر سيصد و چهل و شش از هجرت بهترين عالم محمد مصطفي صلي الله عليه و سلم. و اين را نام شاهنامه نهادند تا خداوندان دانش اندرين نگاه كنند و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و كار و ساز پادشاهي و نهاد و رفتار ايشان و آيينهاي نيكو و داد و داوري وراي وراندن كار و سپاه آراستن و رزم كردن و شهر گشادن و كين خواستن و شبيخون كردن و آزرم داشتن و خواستاري كردن اين همه را بدين نامه اندر بيابند. ”
در بخش گذشته گفته شد که زبان فارسی مربوط به گروه قومی و نژادی خاصی نبوده بلکه ترکها، ایرانیها، تاجکها، پشتونها، مغولها، عربها و …. همه و همه در توسعه و گسترش آن سهیم بوده اند. چند سال پیش در یکی از آثار خارجی خوانده بودم که زبان پشتو در اساس یکی از لهجه های فارسی بوده که به صورت علیحده رشد و نمو کرده است. من در اینجا در صدد اثبات و یا نفی این ادعا نبوده و آن را می گذارم به زبان شناسان ولی آنچه می دانم اینست که اشعار بزرگان ادبیات پشتو گاهی به مراتب نزدیکتر به فارسی معیاری ما است تا اشعاری که سعدی و حافظ به زبان گویشی فارس سروده اند. آری! فارسی ها و شیرازی هایی که در ایجاد کاخ بلند فارسی سهیم بوده اند، زبان گویشی متفاوتی داشته اند که سعدی و حافظ نمونه هایی از آن را در دیوانهای شان آورده اند که در اینجا به چند نمونه اکتفا می نماییم.
سعدی می گوید:
کـه منعم تـي مبرکـول اتـخ درويــش
کشايش می نيی دنبل مزش نيش
و در جای دیگری می گوید:
کش اثهندار اغت خاطــر بريرت
که نخـت عاقلــی ده بــار ايزت
حافظ می گوید:
بپی ماچــان غرامت بسـپريمن
غرت يک وی روشتــی ازامادی
حال بیایید به نمونه هایی از اشعار عبدالرحمان بابا نگاهی بیفگنیم و سپس آن را به اشعار فوق سعدی و حافظ مقایسه نماییم.
که هژده هزار قومونه یی پیدا کرل
مربی می دی هغه پروردگار زمـــا
و یا اینکه می سراید:
گهی تلخ شی لکه زهر
گه شــیرین لکه شـــکر
و یا اینکه می فرماید:
دا دنیــــــــــــا آب روان ده
نه شی نقش په آب روان
کــه هــزار رنگ آبــادی کا
نهـــــایت خـــانـه ویــــران
تا آمدن استعمار به کشور های ما و سپس ظهور هتلر و تفکر نازی، مردم ما به این اندیشه نبودند که چه کسی به کدام زبان حرف می زند بلکه هرکه تلاش می کرد تا به زبانی که دایرۀ استخدام آن گسترده تر است حرف زده و حل مطلب نماید. آری! در آن زمانی که مبارز بزرگ قندهاری و مشروطه خواه نامدار افغانستان مرحوم عبدالهادی داوی فارسی را «زبان ملیۀ فارسی» می خواند ، او به هیچ صورت در این اندیشه نبود که از زبانی بیگانه حرف می زند و یا هنگامی که پیر روشان بایزید انصاری از جلندر هندوستان آمد و نخستین اثر مکتوب به زبان پشتو یعنی «خیر البیان» را رقم زد او به این فکر نبود که خودش مربوط به کدام قبیله بوده و نخستین نهال را در بوستان کدام زبانی می نشاند. همین طور هنگامی که خوشحال خان ختک دیوان فارسی خویش را می نگاشت و یا اینکه اشعار شیرین خویش را با در دری می آراست تعامل او با پدیدۀ زبان خیلی مثبت و سازنده بود.
هنگامی که خوشحال و عبدالرحمان واژه های «نگار» و «فرهنگ» را در قالب شعر پشتو به کار می بردند خوب می دانستندکه این واژه ها باری بسیار سنگین دارند. تعویض «نگارستان ملی» به «گالری ملی» هیچ عاقل با وجدانی را نمی تواند قناعت دهد. آری! در فرهنگ و ادبیات ما «نگار» دارای باری سنگین است که به هیچ صورتی نمی توان آن را به بهای نا چیز «گالری» از دست داد تا جایی که این واژه در ادبیات منظوم و منثور ما تا بلندای معشوق اوج می گیرد.
عبدالرحمان می گوید:
عشق له حسنه، حسن دی له عشقه
تـه نګار زما يې، زه نګار ســــتا
در جای دیگر می فرماید:
نن نــګار و مــاته راکـــــړ دیــــارې خط
وې ئې واخله دامې دی ددلدارې خط
خوشحال خان می گوید:
په هغه زمــا ســلام ما دې هم يـاد کا
په ګلزار کې چې نګار لري صهبا هـم
شاید خوانندۀ کم اطلاعی بیاید و اعتراض کند که ما در استخدام لفظ «نگار» مشکلی نداریم زیرا آن را هم در محاورۀ روزمره و هم در زبان نگارشی به کار می بریم ، بلکه مشکل ما با «نگارستان» است، در پاسخ باید گفت ما که «نگار» را می پذیریم و پسوند «ستان» را نه تنها در محاورات روزمره بلکه آن را در اسم رسمی کشور خویش به کار برده ایم، پس کدام حکمی می تواند استخدام واژۀ نگارستان را بر ما حرام سازد.
مشکل قدرتهای سلطه جو و استعمارگر تاریخ با زبان فارسی، نهفته در مفاهیم برین و بزرگی است که در قالب این زبان و فرهنگ ریخته شده و سد محکمی را در برابر اشاعهء فرهنگ امپریالستی و اعمال سلطه و زور ایجاد نموده است. آری! قدرتهای سلطه گر می خواهند تا سیطرۀ نهایی و همه جانبۀ خویش را با برچیدن بساط این زبان و فرهنگ در منطقه بیمه نمایند.
مشکل اساسی ما امروز با کسانی است که نه با تاریخ و نه هم با مردم و فرهنگ افغانستان آشنایی و دلسوزی دارند. این دسته در پهلوی آنکه نه از ادبیات پشتو اطلاعی دارند و نه هم از فارسی خود جزء برنامۀ بزرگی هستند که در جهت ایجاد فتنه و آشوبی به ژرفای تاریخ و پهنای حوزۀ تمدنی ما طرح و تنظیم گردیده است.
مأخذ ها:
- كليات سعدي، با مقدمه و تصحیح شاد روان محمد علي فروغي، تهران: نشر طلوع، ص 540
- ديوان حافظ به كوشش محمد قزويني و قاسم غني، تهران: انتشارت وزارت فرهنگ، 1320 ، ص 304
- عبدالرحمان بابا دیوان، یونیورستی بک ایجنسی، خیبر بازار پیشور، پاکستان
- ارمغان خوشحال، یونیورسیتی بک ایجنسی، پیشور، پاکستان 2001
- فرهنگ فارسی معین
- فرهنگ فارسی جهانگیری، تألیف جمال الدین حسین بن فخرالدین حسن انجو شیرازی، مؤسسۀ چاپ و انتشارات دانشگاهی مشهد 1980
- برهان قاطع، تألیف محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان، به اهتمام دکتر محمد معین، کتابفروشی ابن سینا .
1 دیدگاه