خواجه بشیر احمد انصاری
ملتهای زندۀ جهان بنای هویت ملی خویش را بر شالودۀ اصولپایه های مطمئن و استواری پی ریزی می نمایند؛ پایه هایی که در برابر توفان حوادث و تندباد روزگار توان مقاومت داشته و زمینۀ وحدت و انسجام اجتماعی جوامع را مهیا می سازند. دشمنان ملتی هم اگر خواسته باشند کشوری را از هستی ساقط سازند، بنیاد های اساسی هویت آن را نشانه می گیرند.
با آنکه در میان دانشمندان علوم سیاسی اختلافات فراوانی بر سر تعریف واژۀ «ملت» دیده می شود ولی آنچه تقریباً همه بر سر آن اتفاق نظر دارند اینست که پدیده هایی چون زبان ، فرهنگ ، دین ، خاطرات تاریخی و ارادۀ زیست باهمی عناصر اصلی یک ملت را تشکیل داده و نقش تعیین کننده ای در روند وحدت آن دارند. دایرة المعارف «بروکهاوس» ملت را مجموعه ای از گروه های انسانی با ویژگیهایی همگون چون نژاد، دین، زبان، فرهنگ و تاریخ می داند که در چارچوب قلمرو مشخصی از قدرت سیاسی مستقلی برخوردارند.
تهاجمی که امروز ما با آن روبرو هستیم ژرفترین لایه های هویت جمعی، هستۀ ذات و قلب فرهنگ ما را نشانه گرفته است که فیصله های حقوقی و سیاسی نهاد های قضایی و فرهنگی افغانستان در حق چند روزنامه نگار بلخ باستان پیوندی مستقیم با این تهاجم سنگین و هستی برانداز دارد. آری، در این چند روزی که گذشت مطبوعات افغانستان مصروف پرداختن به دو فیصلۀ قضایی و اداری حکومت آقای کرزی بود که یکی مربوط به محاکمۀ جوانی به نام آقای کامبخش و دیگرش مجازات روزنامه نگارانی بود که هنگام نگاشتن و خواندن خبر از برخی اصطلاحات فارسی کار گرفته بودند. این دو حادثه در حقیقت به دو اصلی پیوند داشتند که بنا بر گواهی تاریخ و واقعیتهای جامعۀ ما، اخلال به هر یکی از آنها ثبات و امنیت کشور را به مخاطره می افگند. در میان مردمی که در قلمرو سیاسی کشوری به نام افغانستان زیست می کنند اگر دو اصل اصیل و دو رکن رکین را از میان آنها برداریم دیگر چیزی نخواهیم یافت تا ساکنان این کشتی توفان زده را به هم پیوند دهد. این دو اصل یکی دین است و دیگرش زبان که می توانند نقش بسیار مهمی در امر ملت سازی ایفا نمایند.
در این یک ماه اخیر دوستان فراوانی به حوادث اخیر کشور ما پرداختند ولی کسی را ندیدیم تا بعد به بررسی خارجی و امپریالیستی مسئله نیز توجهی نماید. ارباب خرد در این شکی ندارند که سرزمین ما آماج تهاجمی بسیار سنگین بوده و آنچه زمینۀ مداخلۀ بیگانگان را مهیا ساخته است همین اختلافات درونی مردم افغانستان می باشد. قدرتهای ذیغرض برای انکه نفوذ و سیطرۀ خویش را بر سرزمین ما بیمه نموده باشند از ما مي خواهند تا جامعه اي صد پارچه ، با هم بيگانه ، از هم جدا ، حاشيه نشين ، بي فرهنگ و فاقد هويت جمعي باشيم، زیرا در غیر آن صورت ديگ جوشان «نظم نوين جهاني» نخواهد توانست ما را به آسانی ذوب نماید. آری، تلاش در جهت تضعيف فرهنگ ، زبان ، دین و تمدن ريشه دار اين مرز و بوم را مي توان در آئینۀ استراتیژی بزرگ استعمار و امپریالیسم در پیوند با قضایای منطقۀ ما مشاهده نمود. امروز که کاوبای های زورگوی امریکایی بر پشت فیل سنگین سرمایه و اژدهای تشنه کام نفت نشسته و بر افقهای دور دست خاور میانه و آسیای میانه چشم دوخته و به پیش می رانند ، می دانند تا زمانی که عناصر وحدت آوری در میان مردم این قلمرو وجود داشته باشد، نخواهند توانست تا بر سیطره دایمی خویش اطمینان حاصل نمایند.
خلاصۀ سخن اینکه آنچه امروز در حق فرهنگ افغانستان به معنی عام آن صورت می گیرد هم دارای ابعاد داخلی است و هم خارجی. به این مفهوم که قدرتهای بزرگ برای تأمین سیطرۀ دراز مدت شان ملتها را متفرق ساخته و عناصر ثبات و انسجام اجتماعی را در جامعۀ مورد نظر خویش تضعیف می نمایند که مراکز تحقیقات علوم سیاسی و استراتیژیک امریکا مملو است از نظریاتی که در این رابطه نگاشته شده است.
اما در بعد داخلی آن کسانی که امروز به بهانۀ ترویج و اشاعۀ یکی از زبانهای رسمی کشور «پشتو» بر بالهای زبان دیگر آن «فارسی» قید می گذارند مربوط به هیچ قوم و قبیله ای نبوده بلکه مشتی جاسوس و گماشته شده اند که با پخش فرهنگ «کینه» و تولید ادبیات «خصومت»، سراپای جامعۀ ما را مبتلا به تب تعصب نموده اند. آنها با دامن زدن تعصب های قومی و تبعیض های زبانی سعی می ورزند تا عده ای بی خبر و بی خرد را به دنبال خویش کشانده ، از آن طریق کسب مشروعیت نموده و در فرجام موقعیت سیاسی خویش را در حساس ترین بخشهای قدرت تضمین نمایند. دیروز هم گروهی از همین قماش که از نظر قبیلوی به قبایلی غیر از زمامداران حاکم منسوب بودند، با بلند نمودن شعار های پشتون و تاجک و ازبک و هزاره و اقلیت و اکثریت و شمال و جنوب و شرق و غرب کشور آتش نفاق ملی را مشتعل ساختند ولی در فرجام یک هدف داشتند که شرکت در دستگاه قدرت سیاسی و حصول امتیازات بود و بس.
امروز هم آیا تصور می کنید که آقای کرزی دلش به حال کدام قوم و قبیله و سمت وزبان خاصی می سوزد؟ من فکر نمی کنم. امروز همه می دانند که چه کسی و کدام سیاستهایی ساکنان جنوب کشور ما را در زندان مثلث جهنمی «ترور» و «تعصب» و «تریاک» گرفتار ساخته است. بلی، او مهره ایست گماشته شده و فاقد فرهنگ که رسالتش در تطبیق برنامه های چند کارپوریشن بزرگ و شرکت جهانی خلاصه می شود. و باز آیا شما تصور می کنید که ما قادر خواهیم بود تا «لوی پشتونستان» را تحت رهبری داهیانۀ داماد جناب آقای گیلانی ایجاد نماییم؟ آیا فراموش کرده ایم که در روز هایی که کنفرانس بن بر گزار می گردید پاکستانی ها سه تن را از یک خانوده معرفی کرده بودند که عبارت بودند از آقای حامد گيلاني ، خانم فاطمه گيلاني و آقای انوارالحق احدي گیلانی(!). اینکه پاکستانی ها پس از سه دهه حضور بسیار نیرومند در قضایای کشور ما تنها این سه نفر را بر می گزینند ، آیا تصور می کنید که این یک امر تصادفی است!
گفتیم که دشمنان افغانستان اراده دارند تا زبان مفاهمه میان پارچه های موزائیک ملی ما را از میان بردارند. واقعیتهای اجتماعی افغانستان به صدای بلند می گویند که به همان اندازه ای که زبان فارسی ، فرزندان اقوام و ساکنان مناطق مختلف کشور ما را به هم پیوند می دهد، تخریب آن نیز به همان مقیاس برای مفاهمه جمعی و بالآخره وحدت ملی ما زیانبار خواهد بود. تاریخ و شواهد تاریخی گواهی می دهند که مردم افغانستان چه پشتون اند و چه هزاره و ازبک و تا جک و پشه ای و بلوچ … زبان فارسی را زبان خود شان می دانند. آیا همین آخرین ملک الشعرای حوزۀ فرهنگی زبان فارسی «خلیلی» یکی از فرزندان قبایل پشتون نبود؟
ما باید بدانیم که دشمنان اصلی زبان فارسی در داخل مرز های کشور ما نیستند، دشمنان تاریخی آن کسانی اند که از آن سوی قاره ها و اقیانوس ها آمده اند. در داخل مرز های کشور ما هم کسانی که با فارسی دشمنی می ورزند مزدوران همان قدرتی اند که دیروز بساط فارسی را از شبه قارۀ هند جمع نمود. کسانی که با فارسی خصومت دارند وابستگان قدرت دیگری اند که گلیم فارسی را از آسیای میانه برچید. آنهایی که ضد فارسی کار می کنند کسانی اند که دیروز ترکیه را وا داشتند تا رسم الخط خویش را تغیر دهد زیرا رسم الخط دیروز ترکیه زمینه را برای آموزش زبان فارسی و سایر زبانهای منطقۀ ما مهیا تر می ساخت. زمانی که اتاتورک رسم الخط ترکیه را که با عربی و فارسی مشترک بود در اثر فشار اروپایی ها تغییر داد، این تصمیم در پهلوی آثار زیانبار دیگرش رابطۀ انسان ترکی را با زبان و فرهنگ فارسی نیز قطع نمود. در ترکیۀ عثمانی سلاطینی بودند که نه تنها به فارسی حرف می زدند که حتی به همین زبان شعر نیز می سرودند که بعنوان مثال می توان از سلطان سلیم نام برد. ترکهای عثمانی زبان فارسی را تا استانبول و دمشق و قونیه و سرزمین های یوگوسلاوی و بوسنی و هرزگوین بردند. ترکیه را بگذارید که حتی در سرزمین بوسنی و هرزگوین اشخاصی چون محمد سودی سر بر آوردند تا به شرح آثار مولانا و سعدی و حافظ پرداخته و شهکار هایی چون «شرح سودی بر حافظ» ، «شرح سودی بر گلستان» ، «شرح سودی بر بوستان» و «شرح سودی بر مثنوی» را بیافرینند.
و بالآخره کسانی که دشمنان زبان فارسی اند دشمنان تاریخی سرزمین ما اند که می خواهند مردم ما را از این پیوند زرین و رشتۀ حریرین محروم سازند.
چند روز قبل هنگام مطالعۀ آخرین اثر استاد بزرگ صلاح الدین سلجوقی «افسانۀ فردا» مطلبی زیر عنوان «استعمار نمی خواهد زبانی که سبب اتحاد مردم می شود رایج گردد و تفرقه های لسانی را دامن می زند» نظرم را جلب نمود. سلجوقی می نویسد: «من روزی در ساحل الذهب (گانا) در جشن آزادی آن کشور دعوت شده بودم [در آنجا] با رئیس اول آن و آن مردی که پیشوای آزادی ایشان بود و کنون دسایس استعمار آن [او] را مخلوع نموده است ساعتی در بارۀ اوضاع آن کشور و اوضاع دنیا صحبت نمودم [و] نیز در بارۀ ملت گانا حرف زدم. او تعداد ملیت و زبانهای کشور چهار ملیونۀ گانا را آن قدر زیاد گفت که انسان باور نمی کرد، ولی او راست می گفت. من در بارۀ زبان آیندۀ رسمی گانا از او سوال نمودم، در جواب گفت: زبان انگلیسی را ترجیح می دهم و اگر بتوانم آن را تقویه مي کنم. گفتم تو مردی که همیشه بر خلاف انگلیسها مجاهده کرده ای تا که کشور تو آزاد شد ، باز چرا زبان ایشان را می گزینی؟ گفت: یکی از مخالفت های استعمار بریتانیا با من در این باره بود که ایشان نمی خواستند که یک زبان قومی اروپایی موجب تجمع این مردم شود ولو که آن زبان ، زبان خود شان و موجب نفوذ کلتور شان باشد.» «افسانۀ فردا».
شنیدیم کسانی که موانعی فرا راه فارسی ایجاد نموده و نفاق و افتراق را دامن می زنند به «قانون اساسی» افغانستان توسل می جویند. در اینجا قابل یاد آوری است که آنچه را به نام قانون اساسی به ما معرفی و بار بار از آن یاد می کنند غیر از آن چیزی است که در لویه جرگۀ قانون اساسی افغانستان تصویب شده بود. امروز همگان می دانند که متنی را که آقای کرزی و شرکای ایشان نشر نموده و به نام قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان معرفی نموده اند در بیشتر از پنجاه مورد با قانون اساسی تصویب شده از سوی اعضای لویه جرگه تفاوت دارد. همان متنی که در آخرین روز آن لویه جرگه تصویب و پس از امضای آقای مجددی به تعداد 600 نسخه چاپ و به اعضای آن مجلس و ژورنالیست های داخلی و خارجی توزیع گردید یک نسخۀ آن در نزد نویسندۀ این سطور نیز موجود است.
کسانی که امروز به جرم استخدام اصطلاحات غیر ملی مجازات شده اند ، مقامات به اصطلاح فرهنگی افغانستان علت آن را زیر پا کردن مادۀ شانزدهم قانون اساسی کشور خوانده اند. بیایید ببینیم که حکایت مادۀ شانزدهم از چه قرار است. در مادۀ شانزدهم قانون اساسی ای که نمایندگان لویه جرگۀ قانون اساسی تصویب نمودند چنین آمده است: « ازجمله زبانهای پشتو، دری ، ازبکی ، ترکمنی ، بلوچی ، پشه يی ، نورستانی ، پاميری و ساير زبانهای رايج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت ميباشند. در مناطقي که اکثريت مردم به يکی از زبان های ازبکی ، ترکمنی ، پشه يی ، نورستانی ، بلوچی و يا پاميری تکلم می نمايند آن زبان علاوه بر پشتو و دری به حيث زبان سوم رسمی می باشد و نحوهء تطبيق آن توسط قانون تنظيم می گردد. دولت برای تقويت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرامهای موثر طرح و تطبيق مي نمايد. نشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبانهای رايج در کشور آزاد می باشد.» در اینجا دیدیم که چیزی به نام اصطلاحات ملی اصلا به چشم نمی خورد ، ولی در متنی که از سوی منسوبان متعصب دربار تهیه شده و بدون اطلاع اعضای لویه جرگه چاپ شده و امروز به نام «قانون اساسی افغانستان» شناخته می شود ، در ذیل مادۀ شانزدهم آن این عبارت را افزوده اند که می گوید: «مصطلحات علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ ميگردد.» صفحۀ قانون اساسی اصلی که در آن امضای آقای مجددی نیز دیده می شود ضمیمۀ این مقاله نشر خواهد شد.
حال اگر اجازه داشته باشیم پرسشی چند را در رابطه به این ماده مطرح می سازیم. هدف آقای جعل کننده از «اصطلاحات ملی» چیست؟
و باز «اصطلاحات علمی» به چه چیزی اطلاق می گردد؟
آیا کسی می تواند اصطلاحات اداری خارجی چون «ترانسپورت» و «توریزم» و امثال آن را به زبان های رسمی ترجمه نماید؟
سپس هدف شما از مصطلحات چیست؟ در افغانستان مردم «مصطلحات» نمی گوید بلکه «اصطلاحات» می گوید و چنین معلوم می شود که جعل کنندۀ این ماده یکی از همان دو ملای دربار بوده که سواد کافی فارسی هم نداشته است.
سوال دیگر اینکه آخر در کدام کشور دنیا مردم «اصطلاحات علمی ملی» دارند؟ قانون اساسی ای که نتوانسته است حدود اربعۀ کشور را مشخص سازد ، چطور می تواند حدود و ثغور «مصطلحات علمی» «مصطلحات اداری» و «مصطلحات ملی» را مشخص سازد؟
در کشوری که فرهنگش در زیر ساطور رسانه های بیگانه در حال قصابی شدن است ، و اعضای کابینۀ آن از سوی سازمانهای استخباراتی خارجی و قدرتهای دخیل و «ان جی او» ها و شرکتهای جنایتبار داخلی و خارجی تعیین گردمی گردند، آیا خجالت آور نیست که دولتمردان آن از «مصطلحات ملی» حرف زنند؟ و پرسش اخیر اینکه شما چرا به بخشی که از رشد زبانهای ملی حرف می زند علاقه نشان نمی دهید که می روید برای تطبیق عبارتی که دزدانه و بدون اطلاع نمایندگان لویه جرگه افزوده شده است چنین دلچسپی نشان می دهید.
تو کار زمین را نکو ســـــاختی
که بر آسمـان پای بگذاشـتی
می گویند که وزیر به اصطلاح «فرهنگ» افغانستان در جلسه ای که به مناسبت شهکاری های اخیر ایشان در شورای ملی دایر شده بود ، یاد آور شده بودند که در کشور های دیگر دنیا مردم به خاطر عدم تطبیق قانون محاسبه می شوند ولی ایشان را به خاطر تطبیق قانون مورد باز پرس قرار داده اند. برای تکمیل سخن ایشان باید گفت که شما درست می گویید ، در کشور های دیگر دنیا کسی که تنها یکبار دروغ گوید بر طرف می شود ولی در کشور ما رئیس جمهور و گروهک بدنام او قانون اساسی را دست می زنند ولی کسی نیست تا ایشان را مورد باز پرس قرار دهد ، نه تنها این ، که حتی وزرای تیم مافیایی او تطبیق قانون اساسی را از بخش جعل شدۀ آن آغاز می کنند. سوالی که مطرح می شود اینست که متصدیان وزارت فرهنگ رژیم موجود چرا بخش قبلی این ماده را نمی بینند که گفته است: « دولت برای تقويت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرامهای موثر طرح و تطبيق مي نمايد.»
پس از آنکه کابینۀ اخیر افغانستان تشکیل شد و هموطنی را در رأس وزارت فرهنگ گماشتند، نخستین شهکاری که جناب وزیر از خود به یادگار گذاشت تبدیل لوحۀ وزارت بود که آن را «د اطلاعاتو او کلتور وزارت» ساخته و به این طریق واژۀ «فرهنگ» را بیگانه خوانده و به یکبارگی از قلم انداخت. در آن زمان استدلال می شد که فرهنگ نه تنها در قاموس پشتو جایی ندارد که حتی در فارسی مروج افغانستان واژه ایست بیگانه. نویسندۀ این سطور در اینجا ثابت خواهد نمود که واژۀ زیبا و آهنگین «فرهنگ» نه تنها که از سوی بزرگان فرهنگ فارسی استخدام شده که حتی پیشکسوتان ادبیات پشتو نیز از آن با دست باز استفاده کرده اند. من در اینجا از مولوی و سنائی و ناصر خسرو و …. یاد نمی کنم زیرا می دانم که «فرهنگیان» آقای کرزی آنها را بحیث مختل کنندگان امنیت فرهنگی و دشمنان قانون اساسی و اصطلاحات ملی کشور تلقی می نمایند، بلکه در اینجا به دیوان سخنور شهیر زبان پشتو مرحوم خوشحال خان ختک رو آورده و گلواژه های «فرهنگ» را از دیوان او بیرون نویس نموده تا ببینیم که این واژه در نزد سخنور قرن هفدهم ادبیات پشتو از کدام جایگاهی برخوردار است.
خوشحال خان در صفحۀ 164 دیوان خویش می گوید:
هوشیار هغه دی چه سخت جنگونه
تر خیره راولــی په فــرهنگــــــونه
نادان هغه دی چه په کار د صلحـی
گد کا د شــــر د فساد رنگــــــــونه
در صفحۀ 231 ارمغان خوشحال آمده است:
چه نه ئی ننگ وی نه ئی فـــرهنگ وی
نه ئی شـه اصــل نه ئی شـــه رنگ وی
زر د په تـورو خـــاورو کشی پت شـــی
ژوندون ئی مه وه چه ځای پری تنگ وی
در صفحۀ 298 همین کتاب آمده است:
نه به زما غوندې بل ننګیـــــالې راشي
نه به زما غوندې بل جنګیــــالې راشي
خټک لا پریږده درســـت افغــان کې
عجب که هسې فرهنګیالې راشي
در صفحۀ 423 دیوان مذکور می خوانیم:
چه ئی زړه د معشوقی په مینه مست شی
د هغو سـړیو څـــه لـــه نـــــام و ننگــــــــــه
لیــــــونــــی به لیــونـــی نه وو عالمـــــــــه
که ئی بخره وی له عقل و له فرهنگــــــه
خوشحال خان در صفحۀ 493 می گوید:
په دنیــا کشی نعمتـــــونه رنگارنـگ شــــته
د دیدن د نعمت کوم نعمت همسـنگ شـته
عاشـــــقی د هغـــه کا چه لیــــــــونی وی
د هغو غرض پری څه چه ئی فرهنگ شته
در صفحۀ 559 آمده است:
ځنی څه لوی دعوی لرم په زړه کشـــــی
ولی څه کړم چه پشتون واړه بی ننگ دی
خو طالع را سره هســــــی مدد نـــــه کا
گنړه تیر م تر فـــریده نه فـــــرهنگ دی
در صفحۀ 1028 این کتاب حجیم می خوانیم:
درویزه چه بیـــان کـړی خپـل کتاب دی
نوم ئی مخزن الاسرار کړی جنـاب دی
هر بیان ئی نا موزون مجهول بی رنگه
خالــی پاتو له دانشــه له فـرهنـگه
موارد استعمال فرهنگ از سوی خوشحال بیشتر از آن است که ما در اینجا آورده ایم. خوشحال خان نه تنها که فرهنگ را واژۀ زبان خودش می داند که حتی واژه هایی چون «سرهنگ» نیز در دیوان او به چشم می خورند.
خوشحال خان در صفحۀ 461 این کتاب می گوید:
دهاتی د پاسه سور ورته پیکه وی
چه د میو پیالی اخلی سرهنگان
آنچه در این اواخر زیر نام فرهنگ صورت گرفت بیانگر بی اطلاعی دست اندر کاران نهاد فرهنگی کشور بود. من در حالی که یورش بر یک گروه قومی و نژادی را کاری مخالف با همه نورمهای اخلاقی و مبادی برین انسانی می دانم ولی اگر این سخن خوشحال در قسمت هیچ فردی صدق نکند بدون شک که در مورد سیاستگذاران جدید وزارت فرهنگ ما بسیار صادق است:
مرحوم خوشحال که طبعی تند داشت، در صفحۀ 726 این کتاب می گوید:
درست جهــان په نا پوهانو سـره دک دی
ولی زیات په کشـی وگوری افغـــــان دی
هوشیاران یگان یگان په هر مکان شـــته
چه کثرت ئی دی په ملک د خراسان دی